شرم میکنم که وزن سیری ام را با ترازوی گرسنه ای بکشم...

نظرات شما عزیزان:
sayna 
ساعت9:53---12 خرداد 1392
به راحتی نوشتم پدر نان داد...هیچگاه نفهمیدم او در ازای نان جوانی اش را داد
غریبه 
ساعت17:54---10 خرداد 1392
پدر آمد از راه
دست هایش خالی
کودکان چشم به دستان پدر…
سفره خالی را پدر از پنجره بیرون انداخت
سفره قلبش را
... ... بار دیگر گسترد!
بچه ها آن شب هم
مثل دیگر شبها
یک شکم سیر محبت خوردند
برچسبها: