ازچه برایت بنویسم؟
ازعشق بنویسم که خطاست.
ازمعشوق بنویسم که جداست.
ازمحبت بنویسم که بی وفاست.
ازخودم مینویسم که سرنوشتم مثل جوی شبهاست.
فقط دریک جمله مینویسم که دوست داشتن من ماننددریاست.
ولی افسوس که به جرم دوست داشتن محکوم به تنهاي شدم.

نظرات شما عزیزان:
سوگندم 
ساعت13:05---1 تير 1392
دچار الزایمر حقیقی شده ام این روز ها.. الکی خندیدن را هم فراموش کرده ام....ببین چ کرده ای با من روزگار ک بزرگترین مهارت زندگی ام را فراموش کرده ام
غریبه 
ساعت10:07---15 خرداد 1392
وقتی یه دختر به خاطر یه پسر اشک میریزه
یعنی واقعا عاشقشه....♥
اما ....
وقتی یه پسر به خاطر یه دختر اشک بریزه
یعنی هیچ وقت دیگه نمیتونه
دختر دیگه ای رو مثل اون دوست داشته باشه.....
غریبه 
ساعت9:33---15 خرداد 1392
از چه بنویسم ؟ امشب که سقف بی ستاره اتاقم بر سرم سنگینی می کند ، مانده ام که از چه بنویسم ... از آنهایی که دیروز با من بودند و امروز رفته اند یا از تو که همیشه حرفهای مرا می خوانی ... از چه بنویسم ؟ از آسمانی که در حال عبور است یا از دلی که سوت و کور است ؟ از زمین بنویسم یا از زمان یا از یک نگاه مهربان ؟ از خاطراتی که با تو در باران خیس شد یا از غزلهایی که هیچ وقت سروده نشد ؟ باز چه بنویسم ؟ از چتری که هرگز زیر آن نه ایستادم یا از حرفهایی که هرگز به زبان نیاوردم ؟ من عاشق خیابانی هستم که قسمت نشد با هم در آن قدم بزنیم ، من دلبسته درختی هستم که فرصت نشد اسممان را روی آن حک کنیم ... اگر قرار باشد بنویسم ... باید در همه سطرهای دفترم حضور داشته باشی ، نفس های تو می تواند برگ برگ دفترم را از پائیز پاک کند ، من بیقرار حرفهای ناب توام ...
برچسبها: